جریان . [ ج َ رَ ] (مصدر ) : حرکت درآمدن . به تموج درآمدن . روان شدن .

مترادف: روانی، ریزش، سیلان، تداول، رواج، روند، حیص وبیص، خلال، قضیه، ماجرا، سیر، کوران، گردش

برابر فارسی: گردش، روان بودن، روایی، روند، گذران

 

 

برای نوشتن، خوب نوشتن / خلق کردن، خوب خلق کردن باید روان بود و در جریان. باید در حرکت بود و در مسیر. در این در صفحه، می‌خوانیم، می‌شنویم و می‌بینیم هر آنچه را که ما را در جریان قرار دهد.